معنی الک گینس

بیوگرافی

الک گینس

بازیگر (1914 لندن - انگلستان 2000) ابتدا در کار آگهی‌نویسی بود. از سال 1934 روی صحنه می‌رفت. پس از جنگ جهانی دوم وارد سینما شد. با فیلم‌های کمدی ایلنیگ به شهرت رسید. در نوع‌های مختلف از درام تا علمی تخیلی بازی‌های بی‌نقصی ارائه داده است. به عنوان یکی از استعدادهای شگرف نسل خود و یکی از انعطاف‌پذیرترین بازیگران قرن شناخته می‌شد. از فیلم‌هایش: دعای شام‌گاهی، انتظارات بزرگ، بچه ولگرد، منبع موثق، خاطرات کوییلر، قتل با مرگ، جنگ‌های ستاره‌ای، امپراتوری ضربه متقابل می‌زند، کمدین‌ها، لارنس عربستان، دکتر ژیواگو و عالیجناب کیشوت، کافکا، میدان‌های خارجی.

حل جدول

الک گینس

برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 1957 میلادی


گینس

کتاب رکوردهای جهانی


الک

ماشو

آردبیز

لغت نامه دهخدا

الک

الک. [اَ ل َ] (اِ) موبیز، مأخوذ از ترکی است. (ناظم الاطباء). تنگ بیز. پرویزن. آردبیز. (در تداول اهالی خراسان ماشو گویند). مانند غربال است ولی سوراخهای الک کوچکتر است. رجوع به غربال و پرویزن و آردبیز شود.
- الک اِستَنبُلی در تداول عامه، الکی که از سیم باریک بافته باشند.
- الک سیمی، الکی که از سیم بافته باشند.
- الک مویی، الکی که از موی یال اسب یا دم آن میبافند. منخل شَعر.
|| چوب بلندتر، از دو چوب الک دولک. رجوع به الک دولک شود.

الک. [؟ل ْ ل َ] (اِخ) دهی است از بلوک فامور در مغرب شیراز. رجوع به فارسنامه ٔ ناصری جزء دوم ص 227 شود.

الک. [اَ] (ع مص) خاییدن لگام را. (مصادر زوزنی). لگام خاییدن [اسب]. (تاج المصادر بیهقی). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک. (از ذیل اقرب الموارد). || فرستادن پیغام. (مصادر زوزنی). رسانیدن رسالت و پیغام. (از اقرب الموارد).

الک. [اَ ل ْ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه به سنندج قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنه ٔ آن 417 تن هستند که مذهب تسنن دارند و به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ الک تأمین میشود.محصول آن غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). در تاریخ کرد (ص 97) اِلِک = القی آمده است. رجوع به تاریخ مذکور شود.

الک. [اَل ِ] (اِ) بمعنی بیجاده است یعنی خرده ٔ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامه ٔ منیری). قسمی سنگ قیمتی. (از ناظم الاطباء). || (ص) بیچاره. (شرفنامه ٔ منیری) (مؤید الفضلاء). بیچاره و ناامید و بینوا. (ناظم الاطباء) (استینگاس). ظاهراً معنی صحیح کلمه، بیجاده است که در شرفنامه و مؤیدالفضلا مصحف شده و بصورت «بیچاره » آمده است و ناظم الاطباء آنرا بصورت دو معنی نقل کرده است. || گفته اند بمعنی راه است. (از مؤیدالفضلاء). راه. || یابو. (ناظم الاطباء).


الک جنبش

الک جنبش. [اَ ل َ جُم ْ ب ِ] (اِ مرکب) الک دولک. رجوع به الک دولک شود.

فرهنگ معین

الک

(اَ لَ) (اِ.) غربال.

مترادف و متضاد زبان فارسی

الک

آردبیز، صافی، غربال، غربیل

فارسی به عربی

الک

تدقیق، قیثاره، منخل

گویش مازندرانی

الک

استخوان ران

معادل ابجد

الک گینس

191

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری